سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که خوش نیّت گردد، پاداشش فراوان شود، زندگی اش خوش گردد و دوستی اش [بر دیگران [لازم شود . [امام علی علیه السلام]

اس ام اس

 
 

یه مطلب بسیاربسیار خنده دار

کارهایی
که میشه توی آسانسور انجام داد:

کارهایی وقتی در
آسانسور بسته میشه با صدای بلند بگین :نترسین.. نگران نباشین ..لازم نیست خونواده
هاتون رو خبر کنین چند لحظه دیگه در باز میشه

=============================
وقتی از آسانسور پیاده میشین دگمه همه طبقات رو بزنین
مخصوصا اگه یه عده هنوز تو آسانسور هستن

============================
یه دوست خیالی تون رو جوری که انگار همراه شما هست به همه معرفی کنین و شروع کنین
الکی باهاش حرف زدن
رو به دیوار آسانسور در حالی که پشت تون به همه هست بایستین
اگه شما نفر اولی باشید که سوار شدین به احتمال زیاد بقیه هم همین کارو
میکنن
============================
یه دفه بگین : ای وای ..نه .. بارون گرفت
بعدش چترتون رو باز کنین
============================
از همه آدرس ای- میلشون رو بپرسین و بعد آدرس هاشون رو مسخره کنین
============================
توی یه دستمال فین کنین سپس به بقیه نشون بدین
============================
در کیفتون رو باز کنین و انگار یکی اون تو هست یواش بگین ..هوای کافی داری؟؟؟
============================
هر کسی که وارد میشه باهاش دست بدین و یه سلام علیک حسابی بکنین و بگین میتونه شما
رو جناب تیمسار صدا کنه
============================
هر از چند گاهی صدای گربه در بیارین
============================
به یکی از مسافر ها خیره بشین بعد یه دفعه بگین ..اوه تو که یکی از اون هایی
بعد تا میتونین ازش فاصله بگیرین
============================
یه عروسک خیمه شب بازی دستتون بکنین و با بقیه مسافر‌ها از طرف اون حرف بزنین
============================
هر طبفه که میرسین ..صدای دینگ در بیارین..بعد به یکی از مسافر‌ها بگین نوبت تو
هست
خدا بیامرزتت
============================
یه صندلی (تا شو) با خودتون بیارین یه دوربین با خودتون بیارین و از بقیه مسافر ها
عکس بگیرینکه میشه تو



 
خود کشی به صورت طنز(پنج شنبه 89 مهر 8 ساعت 6:3 عصر )

اصولا واژه خودکشی به
معنی خود کشتنه. یعنی در این عمل فرد اونقدر خودشو می.کشه که میمیره و این خود
کشتن به علت وارد آمدن مصایب و رنج.های فراوان یا بالعکس صورت می.گیره
به نظر من خودکشی کار چندان جذابی نیست ولی بسیار هیجان انگیزه و به یه بار
امتحانش می.ارزه. من خودم چند بار امتحانش کردم و با اینکه چند بارش هم مردم ولی
همچین بگی نگی بدم نیومد
برخلاف نظر خیلیها که می.گن خودکشی خیلی راحت و سهله باید بگم نخییییییییر...
اونجوریام نیست. هر کاری قواعد و اصول خاص خودشو داره و خودکشی هم جدا از این مطلب
نیست
اول از همه اون کسایی که می خوان خودکشی کنن
رو دسته.بندی می.کنیم

کسی که در عشقش شکست خورده
کسی که ور شکست شده
کسی که قاط زده (مثه من)
کسی که از زندگی خیر ندیده
کسی که بدجوری روش فشار اومده
کسی که کنجکاوه زودتر جهنمو ببینه
و خلاصه هر کسی که یه جورایی به آخر خط رسیده
افراد بالا، به هرحال مستقیم به جهنم می.رن، ولی خدا همشون رو رحمت کنه
شما جزو کدامیک از دسته.های بالا هستید؟
اگه هستید ادامه مطلب رو بخونید و گرنه یه دسته جدید برای خودتون ببازید و بعد
بقیه شو بخونید
حالا فرض می.کنیم: طرف تنها میاد توی یه اتاق و در رو قفل می.کنه و عزمشو برای
خودکش جزم می.کنه. به دور برش نگاه می.کنه و این وسایل رو می.بینه
طناب
سیخ کباب
کبریت آغشته به بنزین
قرض دیاز پام
آمپول هوای تهران
دندون مصنوعی حاج خانمشون
لوله گاز
پاکت نایلون
چاقوی میوه بری
نخ کاموایی
سوزن لحاف دوزی
تیغ ریش تراشی مصرف شده
مرگ موش
خب... برای شروع بد نیست
ولی نظرتون رو به یه موضوع مهم ولی پیش پا افتاده، جلب می.کنم: «تصویر و قیافه و
دیسیپلین شما بعد از مردن خیلی مهمه
فرض کنید درب اتاق شما رو می.شکنن و شما رو در حالتی پیدا می.کنن که از یه طناب از
سقف آویزونید و دارید مثل پاندول ساعت تاب می.خورید و زبونتون مثل زبون بلانسبت سگ
آقای پتیول از دهنتون آویزونه و صورتتون سیاه و ورم کرده و احتمالا در اثر فعل و
انفعالات شیمیایی شلوارتون هم خیسه
نه... خودتون جای تماشاگرا باشین، حالتون بهم نمی.خوره؟ احساس انزجار بهتون دست
نمی.ده؟
قیافه شما بعد از خودکشی باید از همیشه معصومانه تر... از همیشه زیباتر و از همیشه
دوست داشتنی.تر باشه تا دل همه حسابی بسوزه
با این حساب، دور حلق آویز کردن... خودسوزی... و خفه.گی با گاز رو خط بگیرید
یه بنده خدایی از دوستان، خیلی جالب خودکشی کرده که در نوع خودش یه ابتکاره
ایشان، دوتا انگشت شصتش رو فرو کرد توی سوراخای دماغش و با انگشتای دیگرش هم دهنشو
محکم گرفت و اونقدر خودشو خفه کرد تا مرد
فقط بدی کارش این بود که هیچکس بعد از مرگش انگشتای شصتشو از توی دماغش بیرون
نکشید... چون به هر حال کار کثیفیه. حالا خودتون قضاوت کنید. این خودکشی ترحم کسی
رو بر می انگیزه؟
یا اونایی که روی سرشون نایلون می.کشن و دور گردنشون روی نایلون رو با طناب
می.بندن و یا اونایی که خودشون رو جلوی ماشین میندازن و له می.شن... اینا همشون
دیوونه.ان
خودکشی ایده.آل خودکشی است که بدون درد، بدون عوارض جانبی، بدون تاثیرات بد و منفی
روی صورت و اندام، بدون صدا، بدون کثافتکاری و باشه
ژاپونی.ها یه جور خودکشی جالب رو ابداع کردن به این صورت که یه سوزن جوالدوز رو
برداشته و از روی سینه فرو می.کنن توی قلبشون. البته این کار یه کم درد داره. یه
جورایی حس می کنید که توی سینه تون آب جوش داره قل می.زنه. ولی حداقل، عوارض ظاهری
نداره. ولی بدیش اینه که حتما می.میرید
در صورتی که خودکشی وقتی خوبه که شما نمیرید
اول خوب فکراتونو بکنین بعد خودتونو بکشید
یه موضوع مهم توی خودکشی، پشیمونی دیرهنگامه. هشتاد و نه درصد کسایی که خودشون رو
می.کشن، وسط یا آخر کار پشیمون می.شن و این در حالیه که هیچ راهی برای برگشت نیست.
یه یارویی برای خودکشی یه تیکه پارچه رو گلوله می.کنه و فرو می.کنه توی حلقش و با
ته گوشکوب میده بره پایین ولی همون لحظه پشیمون می.شه و این درحالیه که داره خفه
می.شه... یارو می.دوه بیرون و از شدت عجله از روی پله.های آپارتمان پرت می.شه
پایین و می.میره... و جالب اینکه مرگش به علت ضربه مغزی اعلام شد نه خفگی
نکته مهم دیگه اینه که مدت خود کشی نباید زیاد طولانی باشه
مثلا فرض کنید در نوع رگ زدن خیلی طول می.کشه تا خون تموم بشه و تازه آلودگی خون
روی زمین و لباساتون رو هم در نظر بگیرید
یا استفاده از گاز شهری امکان داره باعث بشه نه تنها خودتون بمیرید بلکه خونه و
بقیه رو هم بفرستید روی هوا
پس عاقلانه تر رفتار کنید
تا حالا به چند نتیجه مهم رسیدیم که سعی کنید در خودکشی حتما این نکات را مدنظر
قرار دهید
زمان خودکشی رو درست انتخاب کنید. (بهترین موقع بعد از ظهر ساعت شش
مبادا بعد از خودکشی از ریخت و قیافه بیفتید
بهترین لباستونو تنتون کنید
حتما یه یادداشت بذارید و علت خودکشی رو شرح بدید و انگشت هم بزنید
خواهشا زیاد کثیف کاری نکنید
موقع خودکشی لبخند بزنید تا لبخند روی لبتون باقی بمونه
لطفا چشاتونو باز نذارید چون خیلی وحشتناکه
یه بسته دستمال کاغذی حتما روی میزتون باشه
اتاقتونو قبل از خودکشی مرتب کنید. (پلیسا ببینن خوب نیست
رد انگشتتونو همه جا بمالید تا بفهمن خودتون، خودتونو کشتید
یه جوری خودکشی کنید که دوباره بشه زنده تون کرد
دلیلتون برای خودکشی قانع کننده باشه
برای مسایل عشقی خودکشی کردن کار الاغاست... بلانسبت شما
قبل از خودکشی حتما یه فال حافظ بگیرید
قبل از خودکشی استفاده از ادکلن و دئودرانت و زدن مسواک یادتون نره
بهتره بعد از مرگ... مثلا مرگ... در حالت دراز کش باشی
اگه توی دستتون یه گل سرخ باشه صحنه خیلی رمانتیکتر و رویایی.تر به نظر میاد و اشک
آور تره
در اتاق رو حتما قفل کنید که جریان هیجان انگیزتر باشه
قبل از خودکشی حتما گریه کنید . صورتتون اشک آلود باشه
خودتونو برای رفتن به جهنم رفتن آماده کنید
حالا جدید ترین و راحت ترین روشهای خودکشی
برای جنس نرینه
«استفاده از جوراب»
تخت خواب رو آماده کنید
تمام تن و سرتونو ببرید زیر پتو
خیلی آروم نوک انگشتاتونو از زیر پتو بیرون بیارید و جوراباتونو ببرید زیر پتو
هیچ راه نفوذی برای هوا نذارید
یک ساعت بعد... شما مردید
خدا رحمتتون کنه
برای جنس مادینه
« سوء استفاده از موش»
تخت خواب رو مرتب کنید
برید زیر پتو
اتاق حتما کاملا تاریک و ساکت باشه
حالا چشماتونو ببندید و فرض کنید یه موش خوشگل داره روی تنتون راه میره
خواهش می.کنم جیغ نزنید و بدون سر و صدا از وحشت زیاد بمیرید
مرسی
توی جهنم می.بینمتون
یه جور خودکشی که بیشتر بین شکمو.ها رواج داره استفاده از خوراکی برای مردنه. این
نوع خودکشی خیلی حال داره چون حداقل گشنه نمیمیری! و خوبی مهم ترش اینه که به سر
منزل مقصود هم نمی.رسی و معمولا زنده می.مونی. نمونه.اش اینکه: یه بنده خدایی که
با سی.تا قرص دیازپام خودکشی کرد و دور و بری.ها به هوای اینکه مرده خاکش کردند و
یارو بعد از دو سه روز خواب ملس چشاشو باز کرد ودید: ای دل غافل... همه جا سیاهه و
یه موش هم داره انگشت پاشو می.جوه. زنده بگوری خداییش وحشتناکه



 
یه مطلب بسیار جالب خوندنی(چهارشنبه 89 مهر 7 ساعت 7:51 صبح )

نامه یک دختر زشت به خدا

نامه یک دختر زشت به خدا

پروردگارا!این نامه را از بنده ای ازبندگان تو به تو می نویسد که بدبختی بمفهوم وسیع کلمه-در زندگی بی پناهش بیداد میکند..

بعظمت تردید ناپذیرت سوگند همین حالا که این نامه را بتو می نویسم آنقدر احساس بدبختی می کنم که تصورش حتی برای تو که پناهگاه تیره بختانی امکان پذیرنیست..........

میدانی خدا سرنوشت دردناکی که نصیب زندگی تنهای من شده صرفا زاییده یک امر تصادفی است...

مگر زندگی جز ترادف تصادفات چیز دیگری هم هست؟... نه خدا...به خدا نیست!...

بیست و هشت سال پیش از این دختری زشت رویو ترشیده با پولی که از پدرش به ارث برده بود.جوانی را خرید...نتیجه این معامله وحشتناک من بودم!...بخت سیاه من حتی آنقدر به من یاری نکرده بود که وجودم تجلی دهنده زیبائی پدرم باشد....هنگامیکه در نه سالگی برای نخستین بار به آینه نگاه کردم بچشم خود دیدم که چهرهام چرکنویس از یاد رفته ایست از چهره وحشت انگیزمادرم!...

سیزده ساله بودم که یک ورشکستگی همگانی همراه با دارائی خیلی از ثروتمندان ثروت مادرم را هم برد. همراه با ثروت مادرم پدرمرا.

تا آن زمان علی رغم چهره زشتی که داشتم زرق و برق ثروت هرگز نگذاشته بود که من در مقابل دخترانی که تو زیبا آفریده بودی احساس تحقیر کنم...تنها هنگامیکه فقر سایه نامیمون خود را بر چهره زشتم افکند برای نخستین بار احساس کردم که تا چه پایه محرومم!!!...

در دوران تحصیلی همیشه شاگرد اول بودم...چه شاگرد اول بدبختی !شب و روز سر کارم با کتاب بود...همه تلاشم این بود که نقصان ظاهر را با کمال باطن جبران کنم...زهی تلاش بیهوده!

دوران بلوغم بود...همه سلولهای بدن درمانده از من و احساسات من "من"و"احساسات"متقابلی میخواستند....

دلم وحشیانه آرزو می کرد که بخاطر عشق یک جوان هر چند هم وامانده بطپد...!

نگاهم سرگردان نگاه عاشقانه ای بود که باتصادم آن در زیر دلم یک لرزش خفیف و سکر آور وجودم را برقص آورد...

می خواستم و از صمیم قلب آرزو می کردم-که هر یک طپشهای قلبم انعکاس ناله ی شبانه عاشقی باشد که کمال سعادتش تعقیب سایه عشق من می بود.

دلم می خواست از ماورا نفرت اجتناب پذیری که زائیده چهره نفرت انگیز من بود جوانی از جوانان روزگار دلم را میدید ...و می دیدکه دلم تا چه حد دوست داشتنی است...تا چه پایه می توانددوست بدارد.

در اینجا !در این دوران ظاهر بین ظاهرپرست دل صاحبدلان را آشنایی نیست...

به رغم آرزویی که داشتم هرگز نه جوانی سراغ مطرودم را گرفت نه دلی بخاطر تنهائی دلم گریست...

تنها بستر تک افتاده ام می داندکه شبها بخاطر آرامش دلم چقدر دلم را گول زدم...همه شب...هر شب به او به دلم بی کسم قول میدادم که فردا ...مونسی برایش خواهم یافت...

و هر روز-همه روز به امید پیدا کردن قلبی آشنا نگاهم نگران صدها نگاه ناشناس بود...

آه!ای سرنوشت المبار!...ای زندگی مطرود!....در جستجوی دلی آشنا هر وقت هر کجا رفتم هر کجا بودم این زمزمه خانمانسوزبگوشم رسید:دختر خوبی است...بی نهایت خوب...اما...افسوس که...زیبا نیست...هیچ زیبانیست.

تنها تو می دانی خدا که شنیدن این چنین زمزمه ی اندوه بار برای دختری که از زیبایی محروم است چقدر تحمل ناپذیر و شکننده است!

و این پروردگارا :به عدالتت سوگند که شوخینیست شعر نیست تراژدی خلقت است!تراژدیزندگیست!

خداوندگارا!اشتباه می کنم!اینطورنیست!؟

هجده ساله بودم که تحصیلاتم به پایان رسید...بیشتر از آن نمی توانستم به تحصیلاتم ادامه دهم و نه میل داشتم اینکار را بکنم...مادرم میل داشت اینکار را بکنم...میل داشت تکلیف آینده من هرچه زودتر تعیین شود!چه آینده ای!مشتی موی کز کرده یک جفت دست کج و معوج نازک یک بینی پهن تو سری خورده با دو دیده ی لوچ و قلبی گرسنه در سینه مطرود و تهی و یک زندگی هیچ و یک زندگی پوچ چه آینده ای می توانست داشته با شد؟جز حسرت سینه سوز...عزلت شباب شکن...اشک ...اشک پنهانی...

نگاه های نگران و ترحم آمیز مادرم بدتر ازهمه چیز استخوانهایم را آب می کرد...دلم هیچ نمی خواست قابل ترحم باشم...اما...مگربا خواستن دلم بود؟...قابل ترحم بودم...علتش هم خیلی ساده بود...نه ثروتی داشتم که بتقلید از مادرم مردی را بخرم...و نه ...آه!خداوندا!در باره ی زیبایی دیگر چه بگویم؟!

با خاطری نگران خاطری بی نهایت نگران وآشفته برای تسلی دل تسلی ناپذیرم بشعرا و نویسندگان بزرگ پناه بردم...چه شبها که دردوزخ دانته هاج و واج ماندم و سوختم... و در عزای مرگ جان خراش"گوریو"ی واژگون بختچه فلسفه های وحشتناک که درباره ی کمدی زندگی و طمع بی پایان زندگانی از"چرمساغری"بالزاک اندوختم....

با حافظ شیراز بر تارک افلاک با فرشتگان سر گشته هم پیاله شدم...

در اتاق ماتم زده ام چه ساعتها که بخاطرقهرمان"اتاق شماره6"چخوف گریستم...مدتها"دیکنز"دوش به دوش"داستایوسکی"دل در همشکسته ام را با آتش آشیان سوز قهرمان تیره سوزشان کباب کردند و پهلوانان یاس آفرین"کافکا"آخرین ستون امیدم را بسر زندگی نومیدم خراب کردند...خداوندا!دیگر چه بگویم که چند سال متوالی برای تسلی دلم از یک طرف و پیدا کردن راه حلی برای مشکلی که داشتم جز خداوندان زمین مونسی نداشتم ...تااینکه....

یکبار احساس استخوان شکنی سراپای زندگی مرا تکان داد...یکوقت عملا دیدم که دارم پیر میشوم و هنوز جای پای هیچ مردی دربیکران زندگی بی آب و علف زندگی سر سام گرفته ام پیدانیست!

تنفر شدیدی نسبت به هر چه شاعر است ونویسنده است در من به وجود آمد...چون یکباره بخاطرم آمد که ایم انسانهای معروف که ظاهرا خدای معنویات هستند هرگز صمیمانه درباره تیره بختانی چون من که تنها گناهشان فقدان زیبایی ظاهر است نگریسته اند!هرگز نخواندم که یکی از آنها عاشق دختری زشت رویچون من شده باشند و اگر تصادفا هم چنین کاری کرده اند پایه اش ترحم بوده نه محبت!...ترحم....ترحم...!

آری خداوندا!قلب هیچ کس نباید به خاطر من به خاطر قلب من بطپد-برای اینکه اصلا نیستم!نه خدا !خدا منهای زیبایی؟!مفهوم زن چیست؟من چیستم؟در حیرتم پروردگارا!مگر هنگام آمدن من این حقیقت برای تو آشکارنبود؟!

مرا چرا آفریدی؟برای چه؟برای که آفریدی؟برای نشان دادن عظمت و قدرت زیبایی؟برای این کار وسیله دیگری جز <<زشتی>>-این منبع تیره بختی زندگی تیره بخت من نداشتی؟

پروردگارا!من متاسفم که تحمل زندگی بااین همه خفت از توان من خارج است.

من همین امشب به آستان تو بر می گردم...تادر ساختمانم تجدید نظری کنی!این سینه خشک به درد من نمی خورد !من پستان لازم دارم...یک جفت سپیدو برجسته که شکافشان بستر شهوت شبانه جوانان هوسران این دوران باشد...جوانانیکه عظمت عشق را برغم صفای دل دربرجستگی پستانها جستجو میکنند...!

من موی سر کش و پریشان می خواهم تا هر یک از تارهایشان را زنجیر بندگی صد دل هرزه پرست سازم!این فکر عمیق به درد من نمی خورد به چه دردم می خورد؟...من فکر بچگانه می خواهم که با یک اشاره بخاطر هوسی موهم دلبه هر کس و ناکس ببازم!

پروردگارا!من امشب رهسپار بارگاه توهستم...و این گناه من نیست...مرا بخاطر گناهی که نکردم ببخش......

پایان

 







بازدیدهای امروز: 57  بازدید

بازدیدهای دیروز:14  بازدید

مجموع بازدیدها: 49299  بازدید


» لینک دوستان من «
» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «